مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
جهان دیدهست نور آسمان را در زمین پیدا که امشب ماه شد از خـانۀ اُمالبنـین پیدا حسن انگشتر خلقت، حسین آن را نگین، اما اباالفضل آمد و حالا شده نقش نگین پیدا علی آئینۀ رب، این پسر آئینهدار اوست برای بهترین باید که میشد بهترین پیدا به معنایی که او بخشید بر مردانگی سوگند نشد دیگر زنی چون مادرش مردآفرین پیدا همین که سر به خاک آورد و تسبیح خدا را گفت سر پیشانیاش شد نقش فردوس برین پیدا خدا را خواند واحد، شرم کرد از گفتن ثانی که شد علمالیقین، عینالیقین، حقالیقین پیدا چنان آسان به پرسشهای مشکل میدهد پاسخ که بر لبهای مولا نیست غیر از آفرین پیدا برای رتبه باید خوب را با خوبها سنجید اگر در زیردستان میشود بالانشین پیدا اباالقاسم، ابوالقربه، قمر، بابالحوائج اوست ولی از بین اینها شد ابوفاضلترین پیدا اگرچه واقفم بر "لایُقاس" اما ابایی نیست برای این که در اوصاف باشد همنشین پیدا برای مصطفی در دین، برای مرتضی در زهد برای مجتبی در حلم با او شد قرین پیدا به لطفْ آئینهای از "رحمةللعالمین" دارد به رزمش شیوۀ رزم امیر المومنین پیدا به سائل بهترین را داد، اما مثل بابایش نشد در سفرهاش جز اندکی نان جوین پیدا چه جای عیب اگر دوروبرش امثال من باشند که در هر خرمنی هستند چندین خوشهچین پیدا "سَقاهُم ربَّهُم" را تا نمیخواندند در گوشش برای امر سـقـایی نمیشد جانـشین پیـدا تمام لشکـر دشمن اسیـر هـیبتـش هستند همین که میشود با رزم جامه روی زین پیدا علی آنقدر بازوهای او را میزند بوسه که انگاری یدالله است از این آستین پیدا دودستی با دوشمشیر از دوسو مردانه میجنگد چنان که میشود در دیدههای ریزبین پیدا بهغیر از لحظهای که اخم او را دیده در صفین ندیده مالک اشتر هراسی در جـبین پیدا به تیغ خـشم او شد محو از آئـینۀ تاریخ اگر شد ناکثین و قاسطین و مارقین پیدا به هرجا پرچم "هل من مبارز؟" را علم میکرد همآوردی نمیشد در تمام سرزمین پیدا به قصد رزم تا میتاخت میدیدند که میشد سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا "اشداء علی الکفار" دشمن بود و با این حال نمیشد در دلش از دوستان یکذره کین پیدا خجالت میکشید از زینب کبری از آن وقتی که با ننگ اماننامه شده شمر لعین پیدا زد آتش بر دلش آوای "این عمّی العباس؟" از آن ساعت که شد از خیمه با صوت حزین پیدا امان از لحظهای که شیرمردی خسته و زخمی زمین افتاده بود و گرگها شد از کمین پیدا عمود خیمه را بابا کشید آنجا که دیگر شد حکـیم بن طـفـیلی با عـمود آهـنین پـیدا تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد به هرسو قطعهای از عین و با و آ و سین پیدا تمام پیکرش بر خاک میلرزید آن دم که شد از گودی صدای نالۀ "هل من معین؟" پیدا کنار حضرت صاحبزمان در روضهاش هستند پیـمـبرها - سلاماللهعـلیهماجـمعـین - پیدا دوایش گفتن یک جملۀ "یا کاشف الکرب" است اگر هرجای عالم شد دل اندوهگین پیدا برای حضرت عباس طوری گریه کردم که شده لبخند در روی کـرامالکـاتـبـین پیدا گرفتم در دوعالم دستهایش را، یقین دارم که در محشر برایم میشود حصنِ حصین پیدا دلم تنگ عمود آخر است، آندم که خواهد شد به چشمم گنبد زرد تو روز اربعین پیدا |